فرهنگ امروز: فلسفه طرح پرسشهایی کلان از هستی، واقعیت، خرد و... است. وجه تمایز فلسفه از سایر دانشها اغلب رویکرد نقادانه و سازمان یافته آن، نسبت به مسائل است. در این میان فلسفه اسلامی در کشور ما که با رویکردی دینی پیرامون مسائل چون و چرا میکند، از جایگاه خاصی برخوردار است و موطن بسیاری از فلاسفه نام آشنای این عرصه به شمار میآید. البته این به معنای انحصار اعتبار فلسفه اسلامی در جامعه ما یا جوامع اسلامی نیست، چرا که این فلسفه از دیرباز مورد توجه و محل رجوع فلسفه غرب بوده و خاستگاه بنیادین آن محسوب میشدهاست. با این حال برخی بر این باورند که امروز فلسفه اسلامی روزهای کم فروغی را تجربه میکند و نیاوردن آن از ساحت نظر و انتزاع به ساحت عمل را از عوامل اثرگذار تلقی میکنند. از این رو همواره تلاشهایی برای کاربردیترکردن این حوزه صورت گرفت و از جمله آن طرح بحث فلسفههای مضاف بود. به باور این اندیشمندان التقاط فلسفه با سایر علوم در عقلانی کردن تمام ابعاد جامعه و حضور فلسفه در شئون مختلف زندگی میتواند بسیار اثرگذار باشد. از این رو برآن شدیم تا چالشهای پیش روی فلسفه اسلامی را با رئیس مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، دکتر عبدالحسین خسروپناه، استاد و پژوهشگر فلسفه دین به چند و چون بگذاریم. آنچه در ادامه میآید، ماحصل این گفتوگو است.
جناب دکتر خسرو پناه برخی بر این باورند که فلسفه اسلامی به ملاصدرا یا حتی به سالها پیش از او یعنی دوران ابن رشد ختم میشود، جنابعالی نقش ملاصدرا را در فلسفه اسلامی چگونه میبینید؟
ادعای ختمیت فلسفه اسلامی به ابن رشد، توسط برخی مستشرقین فلسفه ندان و ناآگاه به فلسفه مطرح و تا حدودی هم در غرب پذیرفته شد، اما با تلاش استادانی چون «هانری کربن» این تفکر نفی شده و هماکنون کمتر شرقشناسی را سراغ دارم که چنین بیندیشد. این در حالی است که ملاصدرا و فیلسوفان دیگر بعد از او مانند «حاجی سبزواری» و «آقا علی حکیم» و تا حدودی علامه طباطبایی بر استمرار فلسفه اسلامی تأکید کردهاند، اما در رابطه با نقشی که فلسفه ملاصدرا در توسعه حکمت و فلسفه اسلامی داشت، باید به این نکته اشاره کرد که وی در عصری زندگی میکرد که فلسفه با کلام، کلام با عرفان، عرفان با فلسفه در تعارض بودند. متکلمین با فلسفه، فلاسفه با متکلمین و عرفا با هر دو سر سازگاری نداشتند. ملاصدرا با ارائه اصولی خاص، به یک نظام فلسفی جامع دست یافت که هم فلسفه بود و هم دغدغه کلام را داشت و هم از مبانی عرفانی استفاده میکرد که به تعبیر استاد آیتالله حسنزاده آملی در آن قرآن، عرفان و برهان از هم جدایی ندارند. بنابراین به جرأت میتوان گفت که حکمت متعالیه یک نظام نو و جدید فلسفی است.
به نظر شما افکار ملاصدرا و متون فلسفی او در دنیای امروز چقدر قابل طرح است و چگونه از پس نقدهای وارده بر میآید؟
از دو جهت میتوان از حکمت متعالیه بهره برد. نخست استفاده از اصولی مانند اصالت وجود، تشکیک وجود، علت و معلول، قوه و فعل و.... که به اعتقاد من برای دنیای امروز بسیار قابل طرح است و نمونه آن را میتوان در برخی مباحث «وجود شناختی» و شناخت «دازاین» که هایدگر مطرح میکرد یا مباحث موجود در فیزیک کوانتوم تبیین کرد.
بهرهگیری از فلسفههای مضاف هم میتواند از جهتی دیگر به کاربردی کردن افکار ملاصدرا و در نگاهی جامعتر فلسفه اسلامی کمک شایانی کند. کما اینکه فیلسوفی مانند اسپینوزا فلسفه را به عنوان انتزاع محض بیفایده تلقی میکند. صرف مباحث انتزاعی که کاربست زیستی نداشته باشد، مطلوب نیست، از این رو برخی از فیلسوفان غربی مانند «دیلتای» «فلسفه حیات» را مطرح میکند یا افرادی از فلسفه اخلاق، قدرت و...دم میزنند.
ملاصدرا در حکمت متعالیه برخی از این فلسفههای مضاف به امور را مطرح کرده مانند فلسفه هستی، فلسفه نفس، فلسفه ذهن، معاد، واجب تعالی و... این در حالی است که بعضی از فلسفههای مضاف دیگر همچون فلسفه رسانه، هنر و سینما را هم با مطالعات تطبیقی میتوان از حکمت متعالیه استخراج کرد.
روزآمد نبودن ادبیات فلسفی چقدر در زمینه کاربردی نبودن فلسفه اسلامی میتواند اثرگذار باشد؟
گر چه گزارههای فلسفی فراتاریخی و فرازمانی هستند، اما هر پارادایم و ادبیات فلسفی زمانی دارد. به هر حال ملاصدرا در 400 سال پیش با توجه به نیازهای عصر خود پارادایم یا چارچوب فلسفیاش را با یک ادبیات خاصی که متناسب با آن زمان بود، ارائه میکرد. ما در هر زمانی باید ادبیات فلسفی را تغییر بدهیم، و زبان فلسفه را با زبان زمان هماهنگ کنیم و از همه مهمتر کاربست بحثهای انتزاعی را در عرصههای زندگی جاری کنیم.
انتزاعی بودن فلسفه ایراد محسوب نمیشود، فلسفه باید انتزاعی باشد، چون به معقولات ثانی انتزاعی میپردازد. درست مانند این که به انتزاعی بودن ریاضیات ایراد بگیریم. به هر حال ریاضیات با عدد سر و کار دارد و عدد امری انتزاعی است. ولی آنچه باید صورت پذیرد، ورود ریاضیات به بحثهای علمی و عملی است، کما این که تا به حال به همین منوال بودهاست، به گونهای که نمیتوان ریاضیات را از علومی همچون جامعهشناسی، روانشناسی، فیزیک، شیمی و....جدا کرد. از آنجا که فلسفه هم دانشی انتزاعی است، لکن باید در زندگی و سایر ساحتهای علم و عمل امتداد پیدا کند.
در عصر ملاصدرا قدری این امر اتفاق افتاد. ولی بعد به شرح، حاشیه و تعلیق فلسفه ملاصدرا بسنده شد و فلسفه اسلامی کمتر امتداد یافت. امروز که تحولات حوزه علوم انسانی مطرح است، امکان استفاده از فلسفه اسلامی به صورتی عملی بیشتر فراهم شدهاست.
در فلسفه اسلامی به جای این که به تاریخ اندیشه بپردازیم به تاریخ نامها و ادوار میپردازیم، این مسأله باعث میشود در نظام آموزشی ما به جای فیلسوف، تاریخدان فلسفه پرورش یابد. قضاوت شما در این باره چیست؟ و ضعف آموزشی در این زمینه را چقدر در کم فروغی آن مؤثر میدانید؟
آسیبهای جدی در آموزش فلسفه وجود دارد که حضور آن در دانشگاه بیش از حوزه احساس میشود. نخست آن که با توجه به «متن محور بودن» فلسفه به «متن» بهای چندانی داده نمیشود، در حالی که دانشجوی فلسفه چه در فلسفه اسلامی و چه در فلسفه غرب میبایستی بر متون کلاسیک تسلط کامل داشتهباشد. نکته دوم مسألهای است که در سؤال شما وجود دارد گاه در آموزش فلسفه به جای انتقال اندیشه، مسائل زیستی و شخصی فلاسفه و نه الزاماً اندیشهشان مطرح میشود. از این رو با توجه به آنچه گفتهشد این روش در تنها یکسری اطلاعات عمومی به دانشجو داده و آنها را فیلسوف بار نمیآورد.
جناب دکتر! با توجه به بحثی که پیرامون فلسفههای مضاف داشتید، به اعتقاد شما اگر فلسفهاسلامی را عمومیتر کرده و به صورت درسی عمومی در تمام رشتهها تدریس کنیم، چقدر در زمینه انتقال آن از حوزه نظر به عمل اثرگذار است؟
متخصصان حوزه فلسفه اسلامی آن زمان که به تعامل فلسفی و علمی میپردازند، نیاز به نگارشی تخصصی از فلسفهاسلامی دارند. اما یک نگرش عمومی هم باید به فلسفه داشت، چراکه صرف نظر از اصطلاحات خاص آن فلسفه پاسخی به سؤالهای عمومی انسانی است. من نیز معتقدم فلسفه باید در ساحتهای عمومی حضور یابد. کما اینکه امروز رویکردهایی با عنوان فلسفه برای کودکان، نوجوانان، زنان خانهدار و... مطرح است که با زبان خاص آنها به پرسشهای کلان پاسخ و به آنها ذهنی عقلانی میدهد.
بسیاری از آسیبهای اجتماع به باقی ماندن ذهن در عالم حس و خیال بر میگردد. حضور مستمر فلسفه در تمام عرصهها میتواند به تقویت عقلانیت و ارتقای سبک زندگی کمک کند. مادامی که انسان در ساحت عقلانی نباشد، رفتاری عقلانی نخواهد داشت، از این رو این امر شدنیاست و به اعتقاد من باید فلسفه را به شکلهای گوناگونی منتقل کرد.
متون اصلی فلسفه اسلامی چقدر به فارسی ترجمه شدهاست و ما در انتقال مفاهیم اصلی و متون پایه فلسفه اسلامی به نسل امروز چقدر موفق عمل کردهایم؟
نسل امروز را گریزی از مطالعه متون فلسفی کلاسیک نیست. اما اگر هدف از مطالعه فلسفه تنها به صورتی عمومی باشد، مراجعه به افرادی که با زبان امروز به انتقال مباحث فلسفی میپردازند، میتواند مفید باشد. این در حالی است که ما هم در این راستا در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران انواع و اقسام کلاسهای آزاد فلسفی را برای علاقهمندان در گرایشهای مختلف دایر کردهایم تا همه بتوانند بنابر گرایشهای شخصیشان از فلسفه بهره ببرند.
برخی از متفکران بر این باورند که فقدان یک دایرئالمعارف موضوعی جامع در فلسفه اسلامی باعث میشود گاه بعضی عناوین و مدخلهای فلسفه اسلامی را در دایرئالمعارفهای فلسفی «بل ادواردز» یا «راتلج» دنبال کنیم، جنابعالی وجود یک دایرة المعارف موضوعی برای فلسفه اسلامی را تا چه حد ضروری میدانید؟
این قبیل اقدامها ترویجی برای محققین این حوزه میتواند بسیار مثمر ثمر باشد، این در حالی است که حدود 16-15 سال است که مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) کاری را با عنوان دایرئالمعارف علوم عقلی که ضمن مدخل شناسی، آنها را اصطلاحی هم تنظیم میکند، شروع کردهاست. ولی به اعتقاد من مهمتر از این کار تولید فلسفههای مضاف است، چرا که کارهای دایرةالمعارفی بیشتر گزارش از فعالیت فلسفی گذشتگان است و تولید فلسفههای مضاف نیاز امروز حوزه علوم انسانی و علوم پایه ما محسوب میشود.
با توجه به بحثهایی که داشتیم آینده فلسفه اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید، و برای بهبود جایگاه آن در شئون مختلف زندگی چه راهکارهایی را پیشنهاد میکنید؟
به رغم این که فلسفه اسلامی منتقدان خاص خود را دارد، با این حال معتقدم نشاط نسبتاً خوبی در این حوزه حاکم است. اگر فلسفه اسلامی بخواهد به نشاط خود ادامه دهد، نخست باید با فلسفه غرب ارتباط پیدا کند؛ یعنی همانگونه که فلسفه غرب از فلسفه اسلامی بهره میبرد، فلسفه اسلامی نیز از فلسفه غرب بهره بگیرد. نکته دوم این که منتقدانش را با هر رویکردی تحمل کند. البته این انتقاد باید در فضایی علمی و با رعایت اخلاق صورت گیرد. نکته سوم امتداد فلسفه اسلامی در شئون مختلف زندگی و نکته آخر هشیاری در قبال این امتداد در بخشهای مختلف جامعه است چرا که تسری یافتن فلسفه در ابعاد اجتماعی و سیاسی، خطر سیاسی شدن آن را به دنبال خواهد داشت.
سیاستزدگی دانش و فلسفه باعث آسیب در این عرصه خواهدشد، لذا شایستهاست از آن جهت که هر علمی نیاز به سیاستگذاری دارد، سیاستگذاری این حوزه به اهالی آن سپرده شود.
منبع: روزنامه ایران
نظر شما